روز تولد گلسای نازم

ببخش عزیز دلم که دارم برات دیر مینویسم.

فرشته شیرینم 9روز بود که مرخصی گرفته بودم و نشسته بودم خونه و منتظر اومدن شما بودم.بابایی هم اومده بود و 3 هفته پیش امون باشه شما هم که انگار نه انگار قصد اومدن نداشتین منم که ناامید شده بودم از اومدنت رفتم سر کار کلی همکارها باهام شوخی کردن که چرا برگشتی روز دوم بود که احساس کردم شما میخواین بیاین زنگ زدم بابایی ات و با یکی از همکارها (فریبا جون) رفتیم بیمارستان و من بستری شدم زنگ زدم خاله جونیها و بابایی هم رفت ساک اتون رو آورد البته با مامان بزرگ و بعدا هم زنعمو به جمع اشون اضافه شد.

بعد از تحمل دردهای فراوون شما ساعت سه و بیست دقیقه روز دوشنبه مورخ 93/6/3 پا به این دنیا گذاشتین. همزمان با شما یه نی نی خوشگل دیگه که اون لحظه خیلی شبیه شما بود هم دنیا اومد و گذاشتن اتون پیش هم همه توجهم پیش شما بود یه بچه خیلی ناز با وزن3700گرم و قد 52 سانتیمتر و دور سر 37 سانتیمتر.ماشااله فدات بشم دخترم مثل من و بابایی قد بلنده .وقتی با تو از در بلوک زایمان اومدم بیرون دیدم کلی منتظر داریم و بابایی از همه منتظرتر با دوربین به استقبالمون اومد البته شما نیم ساعت قبل اش هم اومده بودین پیش اشون و کلی واست ذوق کرده بودن زنعمو سمیرات همیشه میگه دخترمون تیپ یاسی زده بود تازه لاک یاسی هم زده بود آخه گلم ناخنات یاسی بود.

من و شما و خاله زهره بیمارستان موندیم و بقیه رفتن خونه ،صبح همه همکارها اومدن دیدنمون بعدش باباجون با یه دسته گل و یه جعبه شیرینی و دو تا گل سرخ واسه شما اومد ما رو از بیمارستان مرخص کرد و برد خونه مامان جونی.راستی بابایی همیشه میگه دختر من تو دیدن اولین لحظه در حال خوردن بود آخه عشقم داشتی دستهای نازتو میخوردی شیرینم.

این عکس اولین لحظه دیدن تو.مامانی با پارتی گوشی اشو برده بود داخل بلوک